Date Range
Date Range
Date Range
چیزی به شب نمانده بود , گرگ و میش غروب بود و فرامرز اصلانی داشت قلعه ی تنهایی اش را به رخم میکشید. اصلانی که سکوت کرد , انتظار داشتم به حرمت اش او هم سکوت کند اما او داشت میگفت که من احمقم و خامم و جوانم و آخر مریض میشوم با این تنوع طلبی ام.
چند ورق کاغذ و یک دونه قلم. دل نوشته های یک شاکی. جهان بینی های فروغ الزمان. من آنقدر نترسیده ام که ترسیدن یادم رفته است. من خودم را داشته ام در تمام این سال ها , دختر لوس ده ساله ی بزرگی که به تکواندو برای محافظت از خودش نیاز نداشته , چون کلمه داشته , اعتماد به نفس داشته , ایمان داشته که بعد از هر شکست پیروزی ست.
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود . من برگشتم تا کلی خاطره و آینده از این وبلاگ وصول کنم. از اين شهر غمگين بي خاطره. خداحافظي مي كنم از اين شهر سربي بي پنجره. خداحافظي مي كنم از خودم تا شما. خداحافظي ميكنم از دلم بي صدا.
یکی هست که به جای من وایمیسته پای گاز با ملاقه ی چوبی هم می زنه خورشتو. یکی هست که به جای من وایمیسته پای ظرفشویی ظرف می شوره با آب داغ اونقد داغ که من یه هو می سوزم. یکی هست که به جای من واست ادا درمیاره می خندونتت. یکی هست که به جای من زنگ می زنه به باباش که حالشو بپرسه. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.